حق به شهر چیست؟
در چند سال گذشته اعتراضات و جنبشهای اجتماعی زیادی تحت عنوان حق به شهر شکلگرفته است. از ساکنان پروژههای مسکونی عمومی در نیواورلئان که مایل به بازپسگیری محلههای قدیمی خود هستند تا برلینیهایی که در برابر ساخت آپارتمانهای لوکس و تخریب آخرین بخشهای دیوار معروفشان مقاومت میکنند. در ایران هم بهکرات شاهد چنین رویدادهایی بودهایم. اعتراض افراد برای نقش داشتن در تصمیمگیریهای کلان شهری، شهروندانی که نسبت به تخریب آثار باستانی معترض بودهاند، تلاش ساکنان محلههای فقیرنشین برای بهبود سطح زندگی و امکانات مادی و … از جملهی آنهاست.
تمامی این مسائل مربوط به حق شهر است. اما این عبارت در واقع به چه معناست و این حق چیست؟ آیا همه حق آن را دارند؟ اصلا چرا این مسئله تا این حد مهم است؟

منشأ ایده حق به شهر
این مفهوم اولینبار توسط هانری لوفور جامعهشناس فرانسوی در سال 1968 و در کتاب Le droit à la ville مطرح شد. او حق به شهر را حقی تعریف میکند که جامعه شهری را از کیفیتها و مزایای زندگی شهری محروم نکند. او همچنین از تفکیک اجتماعی – اقتصادی و پدیدهی بیگانگی مینویسد. لوفور به تراژدی بانلیوساردها اشاره میکند؛ یعنی افرادی که بهزور به محلههای یهودینشین که دور از مرکز شهر بود، رفتند. در کنار این مفاهیم، این جامعهشناس حق بر شهر را بهعنوان احیای جمعی فضای شهری توسط گروههای حاشیهنشین ساکن در مناطق مرزی شهر میخواهد. در دههی 1990 ایدهی لوفور در زمینههای جغرافیا و برنامهریزی شهری مطرح شد و به شعار بسیاری از جنبشهای اجتماعی نیز مبدل گشت.
امروزه اما تمرکز شهر بر مفهومی به نام بازار محوری (Market-centric) است که در نهایت موجب طرد برخی گروههای اجتماعی و تفکیک مردم خواهد شد. کسانی که از لحاظ مالی در سطح پایینتری قرار دارند، افرادی که بهخاطر اعیانسازی و تجملگرایی، آواره شدهاند یا افرادی که به دلایل سیاسی مهاجرت کردهاند یا پناهنده شدهاند، در شکلدهی شهرها مشارکتی ندارند. نظریهپردازان اجتماعی چون دیوید هاروی و مارگیت مایر مطالبهی حق بر شهر را بهعنوان نوعی درخواست برای همه مردمی که در شهر زندگی میکنند، بیان کرده و خواستار رفع این تفکیکها هستند.
حق به شهر چیست؟
اگر بخواهیم رکوپوستکنده بگوییم: «حق به شهر، یک حق جمعی برای تغییر شهر و شکلدادن به روند شهرنشینی است.»
منظور از حق شهر، حق قانونی فردی نیست. اغلب به این مفهوم بهعنوان یک آرمانشهر اجتماعی و ادعایی جمعی که الهامبخش ایدهها و پیشنهادات برای جنبشهای اجتماعی و جهانی است، نگاه میشود. این شعاری است برای جنبشهایی در سرتاسر جهان که با مظاهر بسیاری از شهرهای مدرن مبارزه میکند. شهرهایی که فرایندها و خدمات عمومی، خصوصی شدهاند و توسعه در آنها اغلب توسط شرکتها و مارکتهای گوناگون انجام میشود.
جیهان پررا یکی از بنیانگذاران اتحاد حق بر شهر آن را چنین توصیف میکند:
«حق به شهر درباره قدرت طبقهی کارگر، رنگینپوستان، مهاجران، جوانان و همه افراد دیگری است که به یک جامعهی واقعا دموکراتیک متعهد هستند. جامعهای که در آن، همه ساکنان شهر این قدرت را دارند که تصمیمات و شرایطی که بر زندگی ما تأثیر میگذارد را شکل دهند. ما برای پیشرفتهایی که میتواند منجر به ایجاد جوامع قویتر و وضعیت زندگی بهتر برای دوستان، خانوادهها و آیندهی فرزندانمان شود، مبارزه میکنیم. سازمانهای ما کمپینهایی را برای بهدستآوردن مسکن، آموزش، حملونقل و مشاغل به راه میاندازند. ما برای امنیت جامعه، پایداری محله، عدالت زیستمحیطی، حق فرهنگ، جشن، اوقات فراغت و فضای عمومی مبارزه میکنیم. اینها نتایج مادی مبارزات ما برای پسگرفتن شهر است. اینها اهدافی است که حق به شهر ترسیم میکند.»
مفهوم رادیکال حق بر شهر
حق به شهر همانطور که توسط لفور و هاروی مفهومسازی شده است، یک حق جمعی برای تغییر شهر و شکلدادن به روند شهرنشینی است؛ بنابراین حق شهر بسیار فراتر از حق دسترسی فردی به منابعی بوده که شهر مظهر آن است. این حقی است که خود را با تغییر بیشتر شهر و بر اساس میل قلبی خود، تغییر دهیم.
علاوه بر این، این یک حق جمعی است نه فردی؛ زیرا تغییر شهر، ناگزیر به اعمال یک قدرت جمعی بر فرایندهای شهرنشینی، بستگی دارد.
این حق که بهعنوان یک حق جمعی درک میشود، لزوما از آگاهی انتقادی از نابرابریهای ساختاری شهری شروع میشود و شامل مبارزات اجتماعی برای تصاحب و بازپسگیری فضاهای شهری خواهد بود. اینها شامل مبارزات برای مطالبهی حقوق خاص مانند حق مسکن، حق شهروندی، حق مشارکت، حق استفاده و محافظت از طبیعت شهری و … است.
لوفور در جایی دیگر، حق به شهر را اینگونه شرح میدهد: «حق شهر، خود را بهعنوان شکل برتر حقوق نشان میدهد: حق آزادی، فردی شدن در عین پذیرفتهشدن در جامعه، زیستگاه و سکونت»
لوفور بیان میکند که این فریاد ساکنان شهرها است که از حقوق اولیه انسان محروم هستند؛ اما همچنین درخواست کسانی است که به دنبال توسعه پتانسیل موجود در بافت شهریاند؛ بنابراین مفهوم حق بر شهر در چارچوب تضادهای شهری معاصر و مبارزات سیاسی در مورد مهاجرت و حقوق اقلیتها و همچنین درخواست شهروندان برای مشارکت در فرایندهای تصمیمگیری، اهمیت پیدا میکند.
نقش دیوید هاروی بهعنوان یکی از مفسران پیشتاز در اندیشه حق به شهر
دیوید هاروی استاد بزرگ جغرافیا در دانشگاه شهری نیویورک یکی از مهمترین نظریهپردازان در حیطههای مربوط به مسائل اجتماعی است و نوشتههای او دررابطهبا جغرافیای نوین، بسیار موردتوجه قرار گرفته است. او اخیرا بهخاطر نظراتش نسبت به رویکردهای مارکسیستی و طبقهی اجتماعی، شهرت بسیاری پیدا کرده است.
او تصمیم گرفته بود تا خود را در محیطی که رادیکال و مارکسیستی است، قرار دهد. به همین خاطر از دانشگاه بریستول به دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور رفت. در آن زمان نژادپرستی، تبعیض و استثمار بهوضوح در بالتیمور قابلمشاهده بود. در همان زمانها بود که مجلهای به نام آنتیپاد در دانشگاه کلارک شکل گرفت و هاروی هم یکی از نخستین نویسندگان این مجله به شمار میرفت.
«عدالت اجتماعی و شهر» کتابی از دیوید هاروی است که آن را در سال 1973 منتشر کرده است. در این کتاب هاروی به این نکته پرداخته است که جغرافیا نمیتواند بهعنوان راهکاری در مواجهه با فقر شهری و تبعات مرتبط با آن باقی بماند.

نظر دیوید هاروی دررابطهبا حق بر شهر
به گفتهی هاروی: «حق شهر بهمراتب بیشتر از آزادی فردی، امکان دسترسی به منابع شهری را فراهم میکند. این حقی است مشترک و نه فردی؛ زیرا این دگرگونی به اعمال قدرت جمعی و تغییر شکل فرایندهای شهرنشینی بستگی دارد. میخواهم بگویم که آزادی ساختن و بازسازی شهرهایمان و خودمان یکی از ارزشمندترین و درعینحال نادیده گرفتهشدهترین حقوق بشر ماست.»
او معتقد است که حق شهر صرفا حق دسترسی به آنچه قبلا وجود دارد نیست، بلکه حق تغییر آن است. ما باید مطمئن باشیم که میتوانیم با خلاقیتهای خود زندگی کنیم.
با این که دیوید هاروی مفهوم حق بر شهر را از لوفبور گرفته است، اما آن را به شکلی دیگر شرح و بسط میدهد. او برای بیان این مفهوم به جملهای از رابرت پارک که یک جامعهشناس شهری است، اشاره میکند. در این اشاره بیان میشود که: «شهر موفقترین کوشش بشر برای دادن هیبت به جهانی است که در آن زیست میکند.»
در نتیجه این موجودیت را مطابق میل خود شکل میدهد؛ لیکن اگر شهر جهانی باشد که انسان آن را آفریده، درعینحال جهانی است که انسان محکوم است ازاینپس در آن زندگی کند؛ بنابراین انسان بدون داشتن درک درست از ماهیت کاری که انجام داده، با ساختن شهر، خود را نیز بازآفرینی کرد.
هاروی شهر را از منظر اقتصاد سیاسی بهعنوان یکی از عوامل اساسی جذب مازاد سرمایه و ارزش انباشته میداند. او معتقد است که ارتباط بسیار زیادی بین توسعه سرمایهگذاری و توسعهی شهر وجود دارد. همچنین فکر میکرد که توسعهی شهر راهکاری است که سرمایهداری از آن برای عبور از بحرانهای ذاتی خود استفاده میکند.
گفتیم که هاروی مفهوم حق به شهر را از لوفبور اخذ کرده بود؛ اما به شیوهای متفاوت به آن مینگریست. یکی از همین تفاوتها در این است که بر خلاق لوفبور بقای سرمایهداری را نه در تولید فضا بلکه در سلب مالکیت فضا میبیند. به همین خاطر و بر اساس همین ایده است که حق به شهر را در شهرهای امروزی به شکل قابلتوجهی ازدسترفته میبیند. یکی از مثالهای ملموس در این زمینه اقداماتی بوده که بارون هوسمان در پاریس انجام داد. طی این اقدامات هوسمان به نام نوسازی مدنی محلههای فقیرنشین، این شهر را بهصورت کامل ویران کرد. او از قصد طبقهی کارگر را از مرکز شهر جابهجا کرد. هاروی مثالهای زیادی از این فرایندهای سلب مالکیت دارد که نتیجهی آنها این بوده که انسانها را از داشتن هرگونه حق نسبت به شهر محروم کرده است.

با نگاهی به متون متعدد مرتبط با مفهوم حق به شهر میتوان اینگونه نتیجه گرفت که شهر برای تمام افرادی است که در آن زندگی میکنند. حق بر شهر، یک حق انسانی است و معنی آن این است که این موجودیت (شهر) به تمام افرادی که در آن زندگی میکنند، تعلق دارد و همه این افراد باید بتوانند در امور مهم آن مشارکت داشته باشند.
یعنی هر انسان جدای از ملیت، قومیت یا هر چیز دیگری که بتواند او را از سایرین جدا کند، شایسته بهرهمندی از این حق است. داشتن یک حکمرانی خوب شهری برای مقابله با فقر در شهر بسیار مهم است. دولتها قادر هستند تا با استفاده از راهکارهای ابتکاری در برابر فقر شهری مبارزه کنند. در مقابل اقدامات سرکوبگرانه، موجب تشدید فقر شهری خواهد شد.